آستانه 40 سالگی

ساخت وبلاگ

چقدر دهه 92تا الان سخت گذشت .....

چه زمانی هایی از دست دادم

چقدر دلم میخواد برای 39 سالگی برم شمال اونم تنهایی و مشهد و بعد برم تهران بهنوش و فاطی و نحیبه و آرزو و مریم ببینم بعد بیام برم پیش رضوان کیک به بخرم شب داخل خواجو روی پل بشینم به آرزوهایی که الان شده رویا فکر کنم

همیشه آرزوم بود الان کانادا زندگی میکردم و استاد دانشگاه بودم صبح میرفتم توی جنگل و کنار آب میدویدم و قهوه می‌خوردم میرفتم دانشگاه .....بعد تکرار .....دلتنگی هام هایده گوش میدادم

الان چی به زور با بهای بهترین عمرم یه خونه و پراید دارم....هنوز دارم فکر میکنم یه کاری برای خودم راه بندازم....فکر کنم وسیله خونه بخرم یه خونه نقلی جور کنم توی خونه خودم تنهایی زندگی .....

چقدر آرزو در 40 سالگی نرسیدم.....

به امید اینکه دهه 40 تا 50 سالگی از بلاتکلیفی رها شده باشم به ثبات رسیده باشم....هرچند قصدم 2 یا4 سال فقط به خودم اهمیت بدم....بعدش یه عصر زیبا به زندگی توی دریا یا رفتن به قله خاتمه بدم....

آرزو هام برای کانادا به رویا دارن تبدیل میشه

فریاد تنهایی در اوج بی کسی...
ما را در سایت فریاد تنهایی در اوج بی کسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6roiakhisb بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 4 تير 1403 ساعت: 20:07