فریاد تنهایی در اوج بی کسی

دختری مثل تموم دختران ولی با روحیه حساس تر عاشق ژن و تحول و عاشق تنهایی بودن وبا پشتکار فروان و آرزوهای دست نیافتنی ولی باهوش عاشق گریه و تنهایی و دلبسته خاطرات نهفته در صندوقچه خاطراتم
عاشق راه رفتن توی بارون، عاشق راه رفتن توی تاریکی جاده
می نویسم اززمانیکه خیلی دلتنگم و نامردی اطرافیانم دیگه قابل تحمل نیست می نویسم تا مرحمی بر روی زخمم باشه

فریاد تنهایی در اوج بی کسی...

همه در آزمون استخدامی شرکت دارن جایی بی دغدغه کار میکند اما من همچنان تنبلم

بعد از دانشگاه تابستان می‌خوام لاین آرایشگری شروع کنم حداقل برای روزهای که خودم کار کنم

یه سالن بگیرم برای خودم

هی امان ....از فقر....باید خودم کار کنم کاری برای خودم راه بندازم

فریاد تنهایی در اوج بی کسی...

این روزها انگیزش برای زندگی ندارم دیگه امید به رفتن از ایران و کار درست حسابی و دوست داشتن تشکیل خانواده ندارمفکر خودکشی داره برام دباره تداعی میشهتمام دیروز اصفهان پیاده روی کردم خودم زیرورو کردم برای انگیزه نداشتمندارمامروز یه خبر در مورد بازیگر موردعلاقه ام شنیدم خیلی ناراحتمخوب زندگی خصوصی خودش نباید بهاره مصدقیان بیا افشاگری کنهبازی پارسا پیروزفر از بچگی در پناه تو پخش میشد دوست داشتمنمیدونم چرا آدمها اینطور شدن فریاد تنهایی در اوج بی کسی...ادامه مطلب

چقدر زود گذشت 20 سال از پیش دانشگاهی ام اشتباه تصمیم گرفتم هنوز دارم چوبش میخورم

دیروز مادر بیمارستان بستری کردیم چقدر من کادر پرستاری دوست داشتم تمام روحیه من بود

خودمم به خودم جفا کردم هنوز هم این جفا ادامه داره خوشبحال زهره تصمیم گرفت رفت پرستاری داخل 30 سالگی هی وای بر من

یرانجام ماشین خریدم ولی بدون گواهی نامه و 20 تومنی بیمه و تعمیراتش خرج داره

عمرم تمام شد

فریاد تنهایی در اوج بی کسی...

به امروزی های منظورم دهه 90 هاست با دوستت داشته باشن در حد تیم ملی به قول ما دهه 60 تایی ها خوش شانس ...از قنداقی خواهان دارن دیشب خونه زینب بودم دلم برای شادی و ارسلان به خودش داداشی تنگ شده بود زنگ زدم فاطمه هردو آورد غیبت از دوران خودمون و هم سن و سالان شد ....راست میگه طرف با تخمین ما 4 امین شوهر میکرد به قول فاطمه خواهان داره .....امان از کسی که خواهان نداشته باشه به عمق حرفش فکردم راست میگه من همیشه چه موقعی که بچه بودم باید با خانواده خودم و بعداً رفتن به مدرسه با همکلاسی ها و بعد دانشگاه با اساتید و همکلاسی و هم اتاقی تا بگیر سر کار ....خواهان نداشتم همیشه برای گرفتن حق خودم جنگیدم خلاصه پرونده این شرکت کابلی دارم می‌بندم میدونم 30 تومن پولم میخوردن ....وای این دوسال پدرم در اومد ....هیچ موقع نفرین نکردم....ولی کاش جوابشون خدا بده.....هرچند اینها اعتقاد به خدا ندارن.....طبق معمول میگذره از من وای به اینها.... فریاد تنهایی در اوج بی کسی...ادامه مطلب

دختری مثل تموم دختران ولی با روحیه حساس تر عاشق ژن و تحول و عاشق تنهایی بودن وبا پشتکار فروان و آرزوهای دست نیافتنی ولی باهوش عاشق گریه و تنهایی و دلبسته خاطرات نهفته در صندوقچه خاطراتم
عاشق راه رفتن توی بارون، عاشق راه رفتن توی تاریکی جاده
می نویسم اززمانیکه خیلی دلتنگم و نامردی اطرافیانم دیگه قابل تحمل نیست می نویسم تا مرحمی بر روی زخمم باشه

فریاد تنهایی در اوج بی کسی...

امشب شب یلداست این شب دوست دارم شب تولدم ....دیشب تا صبح از بچگی تا سن 39 سالگی مرور کردم تمام بچه دوران دبستان تا راهنمایی ام ازدواج بچه دارند فکر کنم الهام و سمیه هاشمی عروس و داماد دارند احتمال بقییه مثل زهره و آمنه دارند از بچه ها اصفهان میدونم بچه دارند اونهایی که پزشکی خوندن و پرستاری الان کانادا و آلمانن چند نفرشان دانشگاه همینطوره همه تکلیف زندگی شان مشخص به جز من هر روز صبح به خودم میگم الان باید کانادا یا آلمان باشم چقدر تنبلی در حق خودم کردم الان باید بشینم برای امتحان های دانشگاه برای حسابداری بخونم هنوز غار تنهایی هایم کتابخانه سودانم احتمال زیاد سال بعد تصمیم بگیرم برم تهران و بعدش آلمان برم انشا...‌‌این روز ها دلم میخواد ماشین بخرم طبق معمول پول کمه دیروز داشتم پروفایل دوستان میدیم مهتاب صالح عکس دخترش گذاشته شبیه خودش مثل عروسک الناز عکس پسراش گذاشته این روز ها دلم برای بهنوش و ژاله تنگه صداشون توی گوشم دلم برای فاطی و نجیبه اتاق 301 خوابگاه و الغدیر زنجان تنگ برای شب یلدای پیش سمانه خوابگاه کارشناسی ها و هم اتاق های خودم 104 تنگ وای خدای من دلم برای شب یلدا آزمایشگاه تنهایی دارم داخل لپ تاب سال 90 می‌نوشتم تنگه آخ فاطی دلم برای عصر چهارشنبه ها دانشکده ریاضی داخل سایت برم کنار فاطی داخل وبلاگ بنویسم تنگه ای روزگار کجایی فقط خاطرات و دل تنگی ها مونده کاش زمان بر میگشت عقب فریاد تنهایی در اوج بی کسی...ادامه مطلب

عصبانی شدن که فقط برای کار مردم بوده نه خودم باعث بیماری میگرن شدم این روزها درد شدید در چشم هام دارم کسی منشأ اون پیدا نمیکنه.....دیشب به خاطر نداشتن پول مجبور شدم داروها نخرم به خودم میگفتم حالا برای اون آدمها الکی حرص و جوش میخوردی بیا بهت پول بدن.....

به قول استاد قجاوند آدمها همون موقع جوابشون بدم بیخیال بشو میگذره خودت مهم تری.....

قول دادم حرص نخورم

فریاد تنهایی در اوج بی کسی...

دو روز خبری ازشون نداشتم طبق معمول زنش با تمام عقده اش پدر بستری کرده به ما نگفته این روز ها سعی میکنم بی خیال باشم درد چشمم خوشه ای شده داره اذیتم می کنه جالب دیروز روز حسابدار بود تنها کسی که فکر نمی‌کردم در این مشغله بچه داری بهم زنگ بزنه و تبریک بگه نجمه این روزها هوا آلوده اونقدر که با هر نفسم واقعا مزه دود درون دهانم چشیدم.....دیروز رفتم بیمارستان چمران ....بعضی وقتها فکر میکنم خوبه رشته های بیمارستان نخوندم سکوتش و بیماری آدمها واقعا آدم افسره میشه ....نمی‌دونم شاید از بس دیدن کادر بیمارستان بیخیال میشنجالب اینکه سر کارم دو مدیران تبریک نگفته چقدر از این آدمها فکر میکنن کادر دفتری و اداری مهم نیست متنفرم..مطئنم که دوست ندارم سال بعد اینجا باشم میانترم و پاینترم داره شروع میشه.....ای کاش تمام میشد دانشگاه بعدش کار خوب و آرایشگری برم و ورزش و موسیقی چقدر دلم برای خودم میسوزه ....هیچ موقع کاری دوست داشتم انجام ندادم در 40 سالگی هنوز میگم برنامه بریزم برم این کار ها انجام بدم خنده دار 16 آذر سال 1402 محل کارم فریاد تنهایی در اوج بی کسی...ادامه مطلب

امروز پنجشنبه حال ندارم از دورن داغون ظاهری بی خیال .....این هفته روز جمعه رفتیم دیدن رضوان ....مریم برای تولدش پارسیان داد....ناهار مهمان بچه ها بودم.....شقایق داره 23 ساله میشه چقدر دهه 80 با دهه 60 متفاوت دوست داره ازدواج کنه ....دوست پسر داشته باشه.....فاطمه و شوهرش سعی میکنم با کتک و دعوای از حق طبیعی اش جلوگیری کنه چه شکافی عمیق بین نسل ها.....خودمم جنگیدم تا الان تا تقریبا آزاد باشم‌‌.... اونقدر بگن سی خوت باش....ولی ترس از آینده نامعلوم....دیر به فکر ازدواج و کاررسمی ....شغل قبلی به دردم نمیخوره....تجربه کردن هرچند بترسم رسیدم در سن 37 سالگی داره به انتها میرسه نفس های آخرش....داره میرم 38 سالگی....عمرم داره به اتمام میرسه....حسرت خیلی کارها نکردن فریاد تنهایی در اوج بی کسی...ادامه مطلب